محل تبلیغات شما



همه ما فکر میکنیم وقتی از ایران بریم تمام مشکلات حل میشه و به خواسته هامون میرسیم. مثلا خود من تو ایران نوسانات اقتصادی، نرسیدن به سطوح اولیه رفاه از قبیل خونه و ماشین بهتر، نداشتن امید به اینده ی اجتماعی و آزادی و حتی نحوه رانندگی و . برام غیر قابل تحمل شده بود از طرفی 7 سال زحمت کشیده بودم و توی یکی از بهترین دانشگاه های ایران با رتبه های سه رقمی لیسانس و ارشد درس خوندم. بیزنس مرتبط با رشتم راه انداخته بودم، حتی شغل کارمندی هم (به قول خودمون آب
دریا، ساحل، آسمان و انسان. آدمیان می روند و می آیند. شن های ساحل را زیر پاهایشان حس می کنند. هم دیگر را مشاهده می کنند. کودکان بازی می کنند. بالغان تلاش. عده ای با هدف، باقی بی هدف. اندکی می دانند دلیلش چیست. قدم زدن بر روی شن های ساحل. لذت می برند. از تمام لحظه های گذار زمان. لمس شن های ساحل زیر گام هایشان تنها بهانه ایست برای یافتن لذت های ماورا. اما تمام ساحل پر است از هیاهوی انسان ها. در کنار دریا، نزدیک آب های نیلگون، اما داستان تفاوت ها دارد.
آخر چگونه دلت می آید!؟ ذهنت را خوانده ام! همیشه برای برنده شدن میدان را ترک کرده ای. اما زیر میز بازی زدن و رفتن اسمش پیروزی نیست، فرار است. همیشه یک فراری بوده ای. عاشق توجه. اما حریص محبت. چند گاهی هست که فهمیده ام به دنبال یک دلیل برای ترک میدانی. خودخواسته میخواهم دلیلت شوم. بودنت بوی ترس می دهد. بوی ترس زشت است، مانند جسد دوروز مانده! ترس چه فرقی با درد دارد؟ وقتی بخواهد آرامش زندگیت را به بازی بگیرد.
صدای بی رمقی را میشنوم که بی وقفه داد میزند "تو کجایی؟". انعکاسش هر لحظه بیشتر و بیشتر بر روانم می کوید. من کجا هستم؟ هر چه نگاه می کنم، اتاقم برایم آشنا نیست. حسی که برایم نا آشناست دلم را غلغلک میدهد. عجیب تر از این نبوده فضایی که عمری را در آن سپری کردم برایم جدید به نظر برسد. ابر افکارم پر از خالی می شود. خیره به جامدادی روی میزم با چهره ای خمار به این فکر میکنم که همین اکنون چه باید بکنم؟ نا خودآگاه بدون تغییر حالت چهره ام پاکت سیگار را باز میکنم، نخی
سفر راهيه كه هر انساني بايد بره. راهيه كه بايد بره تا بفهمه. راه ميوفتم ميرم. بدون هدف. تنها. حس ميكني داري فرار ميكني. از گذشتت. از همه چيزايي كه پشت سرت جا گذاشتي. دلم ميخواد انقدر دور بشم كه هرگز نتونم برگردم. دوست دارم آيندرو جور ديگه اي بسازم. برم اونجايي كه زندگيم توش همونطوري باشه كه بايد باشه. نه طوري كه سرنوشت و تقدير و حكمت و هر زهرمار ديگه اي ميخواد. سفر اين روزا برام خيلي خوشاينده. اصلا دوست ندارم به پشت سر نگاه كنم.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها